يادداشتهاي پراکنده

ساخت وبلاگ
تو هیچ عهد نبستی که عاقبت نشکستیمرا بر آتش سوزان نشاندی و ننشستیبنای مهر نمودی که پایدار نماندمرا به بند ببستی خود از کمند بجستیدلم شکستی و رفتی خلاف شرط مودتبه احتیاط رو اکنون که آبگینه شکستیچراغ چون تو نباشد به هیچ خانه ولیکنکس این سرای نبندد در این چنین که تو بستیگرم عذاب نمایی به داغ و درد جداییشکنجه صبر ندارم بریز خونم و رستیبیا که ما سر هستی و کبریا و رعونتبه زیر پای نهادیم و پای بر سر هستیگرت به گوشه چشمی نظر بود به اسیراندوای درد من اول که بی گناه بخستیهر آن کست که ببیند روا بود که بگویدکه من بهشت بدیدم به راستی و درستیگرت کسی بپرستد ملامتش نکنم منتو هم در آینه بنگر که خویشتن بپرستیعجب مدار که سعدی به یاد دوست بنالدکه عشق موجب شوق است و خمر علت مستی يادداشتهاي پراکنده...
ما را در سایت يادداشتهاي پراکنده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : delica6492o بازدید : 7 تاريخ : چهارشنبه 13 دی 1402 ساعت: 12:23